مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

مسافرکوچولو'مانی جون'

شیرین زبونی

جون جونم اونقد دیر به حرف افتادی که حالا با هر کلمه ای که میگی ضعف میکنیم هفتهء گذشته خونهء همسایه بغلیمون دزد اومده بود تصمیم گرفتم که شبا درو قفل کنم نه از ترس اینکه دزد بیاد چیزی ببره گفتم نکنه دزد بیاد تو رو برداره ببره بابات که مسخره ام کرد شب بعد کلید انداختم درو قفل کنم که یهو گفتی: دوز مردم برات داشتیم یه فیلم میدیدیم که یارو(آخه دزد که دیگه آقا گفتن نداره) رفت دزدی یهو اشاره کردی به TV و گفتی دوز منم دیگه حسابی چلوندمت و باباتم همین طور آخه جون جونم تو از کجامتوجه شدی ما که هیچ وقت در مورد دزد حرف نزدیم بعد هم گفتم دزد بیاد چه کار میکنی که یهو اخم کردی و با داد گفتی اِ بوو(برو) منم گفتم دزد اومد زنگ بزن پلیس که...
29 مرداد 1392

مَ نون

جون جون مامان یه ماهی میشه که ممنون رو یاد گرفتی و واسه همه چی تشکر میکنی مامان مَ نون وقتی ازت میخوام که از یکی تشکر کنی دیگه اسم همه رو یکی یکی میبری و میگی مَ نون عزیز دل مامان بعضی کارات خیلی خنده داره وقتی تو TV ماشین میبینی میدوی و سوار سه چرخه میشی و رانندگی میکنی آهنگ قلبم میزنه بوم بوم افشین که شروع میشه سوار میشی و هر کاری توش با ماشینه میکنن رو تکرار میکنی و البته آهنگ مال تو هومن و کامران رو هم که میبینی جو گیر میشی و هی از رو مبل میپری پایین و اداشون رو در میاری بعضی آهنگارو خیلی دوست داری انتخاب شادمهر که دیگه نگو تو مسافرت کشتی مارو از اول تا آخر فقط همین یه آهنگ رو شنیدیم یه چیزی که خیلی حرصمو در میاره پاک...
23 مرداد 1392

دو تا مروارید

مانی قشنگم فرشتهء زیبای مامان چند روز پیش متوجه شدم که دو تای دیگه از دندونای آسیابت هم در اومده هر دوتاشون بالا هستن و لثهء پایینت هم متورم شده انگار که پایینی ها هم میخوان سر بزنن قربونت برم که اینقده صبوری و هیچ وقت از درد دندونات ننالیدی مامان فدات شه الان 18 تا دندون داری گلم مبارکت باشه عمرم
18 مرداد 1392

ماه رمضون و خاله بازی

مانی جون مامان این روزا خیلی کم وقت میکنم بیام وبتو آپ کنم چهارشنبه2مرداد خانوادهء باباتو واسه افطار دعوت کردیم از دو روز قبلش که مامان خونه تکونیشو شروع کرد و تا همون روز هم مشغول بود بماند که این وسطا شما هم کار خودتو میکردی و صد باری سبد اسباب بازی هاتو خالی میکردی وسط هال و کمدت رو هم تو اتاق چیزی نبود که دست بهش نزده باشی از همه بدتر هم سبزی بود که یه پیازچه رو نشسته گاز زدی از صبح که پا شدم یا باید به تو میگفتم نکن یا باید به بابات میگفتم که فلان چیز یادت رفت(این دو تا جمله تا لحظهء چیدن سفره هزار بار تکرار شد) خدا رو شکر همه چیز مرتب بود و وقتی سفره رو چیدم تو دست به هیچ چیز نزدی وای خدایی افطاری دادن سخته(وقتی باید حو...
11 مرداد 1392

عكس

ماني جونم اينم يه سري از عكسات كه شيطنتات معلومه خونهء مامانيم اونقد بهوونهء‌آب بازي گرفتي كه ..... بقيه ادامهء مطلب اين همون عكسيه كه گفتم چشماي تابتبو كنده بودي اين تو و محمد متين و امير مهدي قربونت برم كه اينقده زور ميزني كه بوق بزني فداي اون انگشت كوچولوت گفتن نداره ديگه مامان ميخواي برو توش!!! ماني و خرگوش شادي (خونهء مامانيم) اي قربون محبتت اين دو تا هم داغ داغ مال امروزه كه برات ميوه گذاشتم بخوري و رفتم رو تخت استراحت كنم كه دست از سرم بر نداشتي چاق نشدي ها لپات پر از خياره ...
7 مرداد 1392
1